طبیعتگرایی در جهتدهی به علم مدرن و نقشآفرینی در مسائلی مانند تعیین روش، گستره و کارکرد علم، همچنین تبیین و ضابطهگذاری در رابطۀ علم و دین و اخلاق تأثیر فراوانی داشته است. همچنین برخی از اشکال آن از این حد فراتر رفته و مانند یگانه مرجع آنچه وجود دارد و نیست و اینکه کدامین سخن را میتوان معرفت دانست یا باید از جرگۀ معرفت خارج انگاشت، تلقی شده است. این مسئله ضرورتبخش کاوش در آن برای فیلسوفان علم و هم مسائل الهیاتی و فیلسوفان دین و اخلاق بوده و بهطور ویژه داعیهداران تحول علم در هماهنگی با تعالیم دینی را به تحقیق و تعمیق دقیق و جدی فرامیخواند؛ از اینرو مقالۀ حاضر طبیعتگرایی هستیشناختی و روششناختی قوی و ضعیف و نسبت آن با علم را بررسی و به روش عقلی- تحلیلی سنجیده است. نتیجه اینکه طبیعتگرایی هستیشناختی و روششناختی قوی، ضمن اشکالات مختلف و نارساییهای تبیینی، انسجام منطقی و بنیاد معرفتی استواری در علم و فلسفه ندارند و پیشفرض انگاری آن برای دانش سزا نیست. طبیعتگرایی روششناختی ضعیف هم نه میتواند کارکرد مثبتی در پویایی و تکامل دانش داشته باشد و نه انضباط علمی بدان وابسته است؛ ضمن آنکه با خلأ منطق مدون در تقسیم کار معرفتی و حل تعارضات مواجه است.
نوع مطالعه:
پژوهشي |
موضوع مقاله:
عمومى انتشار الکترونیک: 1401/3/1