برخی فلسفهها، فراتر از تفسیر عالم، بهدنبال تغییر آن بودهاند و توانستهاند با تولید علوم کاربردی در تغییرات اجتماعی، نقش اساسی ایفا کنند، اما تئوریزهکردن قاعدهمند هستی، بدون تمسک به منطق تولید «مفاهیم، تعاریف، احکام» کلان وخرد، امکانپذیر نیست. کدام منطق و روش، ظرفیت تولید مفاهیم و تعریف کلان فلسفی و کاربردی را برای تئوریزهکردن واقعیت و تولید علوم و درنتیجه امکان مهندسی را دارد. در این پژوهش بر این تأکید میشود که منطق صوری، با کاربست «روش کلینگری» در فرایند کشف ذات پدیدهها، خصوصیت پدیدهها را در سه مرحلۀ «انتزاع، اندراج، انطباق» در سه سطح تولید «مفاهیم، تعریف، احکام کلی» حذف و به شناخت کلی و انتزاعی بسنده میکند و خود را عهدهدار کشف روابط و تناسبات عینی پدیدهها نمیداند؛ درنتیجه ظرفیت فلسفی و روشی آن برای تئوریزهکردن پدیدههای متغیر عالم، برای تصرف در آن کفایت نمیکند؛ بنابراین کارآمدی لازم و مورد انتظار را در تولید علوم کاربردی اسلامی ندارد.