جستجو در مقالات منتشر شده


۱۵ نتیجه برای علوم انسانی اسلامی

محمود حکمت‌نیا،
دوره ۱، شماره ۱ - ( ۱۲-۱۳۹۴ )
چکیده

چکیده

بشر امروز فقط درصدد کشف و فهم مجهولات نیست؛ وی می‌خواهد علاوه بر کشف به منطقِ تصرف، تغییر و طراحی دوباره دست یابد. به عبارت دیگر انسان هنگامی که سراغ کشف مجهول می‌رود هر مجهولی را نمی‌خواهد کشف کند بلکه مجهولی را کشف می‌کند که به وی قدرت تغییر، ساخت و تولید می‌دهد. البته این تلاش انسان منحصر در دنیای طبیعی نیست بلکه روابط انسانی و نهادهای اجتماعی را نیز دربرمی‌گیرد؛ در دست‌یابی به این منظور، علوم انسانی به خدمت گرفته می‌شود.
به خاطر بی‌توجهی به عنصر «ساخت» و طراحی منطق آن، جوامع مسلمان به خصوص در علوم انسانی مانند حقوق، سیاست، اقتصاد و... با یافته‌های جهان غرب به عنوان موضوعات جدید برخورد نموده و تلاش کرده‌اند با منطق «شناخت» به مواجهه یا استفاده از آن‌ها بپردازند؛ یافته‌هایی که بر اساس منطق ساختِ متناسب با بنیان‌های نظری و زیست‌بوم فرهنگی-تاریخی غربی‌ها طراحی شده است. چنین امری نه تنها کمک شایانی به جوامع مسلمان نکرده، بلکه موجب ناهماهنگی در ساختار معرفتی و اجتماعی مسلمانان نیز شده است. راهبرد اساسی این است که اندیشمندان مسلمان بتوانند با طراحی منطقِ ساختِ مبتنی بر مبانی معرفتی و دیگر مبانی، نیازها را شناسایی کنند و نهادها و ساختارهای متناسب فرهنگی، حقوقی، سیاسی و اقتصادی را بر اساس آن طراحی و مدیریت نمایند.
نوشتار حاضر تلاش می‌کند با تفکیک «منطق شناخت» از «منطق ساخت» به عناصر اصلی منطق ساخت و تبیین آن‌ها دست یابد.

غلامرضا گودرزی،
دوره ۱، شماره ۱ - ( ۱۲-۱۳۹۴ )
چکیده

چکیده
«علوم انسانی اسلامی» ترکیبی است که برای تولید دانش علوم انسانی از منابع دینی و گزاره‌های ارزشی به‌کار می‌رود؛ این واژه موافقین و مخالفینی دارد. عده‌ای با تکیه بر اینکه شناخت انسان به‌عنوان محورِ این علوم از وحی و قرآن نه میّسر که لازم است، بر راهبریِ تولید این علوم تأکید دارند. در نقطه مقابل گروهی نیز با ارائه نظریه بی‌طرفی علم و ناممکن‌بودنِ فرضیه‌سازی از گزاره‌های ارزشی، با علوم انسانی اسلامی مخالف‌اند. اما حقیقت آن است که علوم انسانی با ارائه مباحث مختلفی پیرامون موضوعات و مسائل مرتبط با انسان و ساحت‌های وجودی او چون: مبدأ آفرینش، مسیر و مقصد، فرجام جهان و نظایر آن‌ها، اصول اساسی حکمرانی و ارزش‌های جوامع را تعیین می‌کنند. به همین علت اگر این علوم بر مبانی سکولاریستی پایه‌گذاری شود، خروجی بسیار متفاوتی با مبانی دینی و ارزشی خواهد داشت. از سوی دیگر بحثی که غالباً در کنار «الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت» مطرح می‌شود، مدیریت تحول علوم انسانی و حرکت به‌سمت تولید علوم انسانی اسلامی است. الگوهای متفاوتی برای تحول ارائه شده است که عمدتاً الگوهای کلان و مفهومی هستند؛ و از منظر راهبردی به مدلی عملیاتی و دقیق برای اجرای طرح تحول نیاز است. لذا مقاله حاضر با بررسی موضوع علوم انسانی اسلامی با تأکید بر فرض‌های بنیادینِ مدل «مدیریت راهبردی موعودگرا» (که یک مدل مدیریت راهبردی اسلامی و ایرانی است)، به شناسایی و اولویت‌بندی الزامات مدیریت تحول علوم انسانی پرداخته است.

محمدهادی یعقوب نژاد،
دوره ۱، شماره ۱ - ( ۱۲-۱۳۹۴ )
چکیده

چکیده
علوم یعنی گزاره‌ها‌ی‌ دانشی و معرفتیِ به‌هم‌پیوسته که دارای روابطِ مفهومی‌اند و نظامی علمی- معرفتی را شکل می‌دهند و دادوستدهای فراوانی با یکدیگر دارند. نه‌تنها در داخل حوزه‌ها‌ی‌ علوم اجتماعی، طبیعی و انسانی و مانند آن، بلکه میان آموزه‌ها‌ی‌ هر یک از این حوزه‌هاتعامل است. حتی بین آموزه‌ها‌ی دین و دستاوردهای علوم دیگر، از زوایای مختلف ارتباط زیادی دیده می‌شود؛ مانند، مباحث هنر، پزشکی، مباحث فقهی، ریاضیات، فلسفه، نجوم، علوم طبیعی، علوم تربیتی و.... این تعامل از وجود ارتباطاتِ بین‌مقوله‌ا‌ی‌ و نظامی فرا‌بخشی میان علوم خبر می‌دهد؛ و حاکی از ارتباطاتی فراتر از آن است که در تک‌تکِ علوم به‌صورت خُرد دیده می‌شود. تحلیل، بازخوانی و کشفِ این ارتباطات و ترسیمِ شبکه معناییِ علومِ هم‌سنخ، و هندسه جامعِ دانش‌ها‌ی‌ موجود، دستاوردهایی را به همراه دارد؛ضمن آنکه برای تسلط نسبی بر حقایق معرفتی و آگاهی از عرصه‌ها‌ی‌ متنوعِ دانش‌ها، کارآمد است، صورتی از نقشه راهِ علم و پژوهش را به دست می‌دهد و ذهنِ خلاقِ اندیشه‌وران را متوجه خود می‌کند؛ واقعیت‌هایی را به عرصه‌ اندیشه بازمی‌گرداند که دیگر شاخه‌ها‌ی‌ معرفتی را برای تفکر و اندیشه در اختیار دانش می‌گذارند؛ تحقیق را همه‌جانبه‌تر و دقیق‌تر و آموزش را روان‌تر، جامع‌تر و کاربردی‌تر می‌سازد؛ در علم‌سنجی، بازشناختِ نیازهای میان‌رشته‌ای، مدیریت ساخت‌یافته دانش‌ها و اندیشه‌های انسانی اسلامی تأثیرگذار است و منجر به تولید علم و ارزش‌افزوده آن می‌شود. این مباحث، عناصری است که این اثر به بررسی و تحلیلِ آن‌ها، از نگاهی علم‌شناسانه پرداخته است.
علیرضا افضلی،
دوره ۲، شماره ۴ - ( ۱۲-۱۳۹۵ )
چکیده

چکیده
سنت‌های الهی، قوانینی هستند که خداوند بر عالم خلقت حاکم فرموده است و از طریق آنها، تدبیر خود را در عالم تکوین، جاری می‌سازد. با کشف و استخراج سنن الهی از قرآن کریم و ر‎وایات اهل‎بیت: و تبیین نظام حاکم بر آنها، می‌توان به یک چارچوب شناختی هنجاری ویژه از عالم خلقت و نظام تدبیر خداوند رسید. شناخت این سنن و احتساب آنها در حوزه‌های مختلف علمی، از جمله در مدیریت اسلامی، می‌تواند مفید واقع شود. با احتساب سنن الهی در مدیریت اسلامی و هماهنگ ساختن نظام تدبیر بشری با نظام تدبیر خداوند و طراحی حرکت مبتنی بر آنها، می‌توان گفت که مدیریت اسلامی از جایگاه ممتاز و ویژه‌ای نسبت به علم مدیریت رایج برخوردار خواهد شد. در این مقاله در ابتدا به تبیین سنن الهی و ضرورت لحاظ آن در تدوین علوم انسانی اسلامی، به‌ویژه مدیریت اسلامی پرداخته شده است. در ادامه به طور خاص به سنت رزق به عنوان یکی از سنن الهی حاکم بر خلقت و به تأثیرات لحاظ این سنت در علم مدیریت اسلامی اشاره می‌شود. سنت رزق از جمله سننی است که خداوند بر عالم خلقت حاکم ساخته است و از طریق آن رزق و روزی بندگان خود را تدبیر می‌فرماید. روش تحقیق در این مقاله بر اساس مطالعات کتابخانه‌ای منابع موجود و تحقیق بر روی آیات قرآن کریم با استفاده از روش‎های تفسیری است.

مهدی ابوطالبی،
دوره ۳، شماره ۱ - ( ۳-۱۳۹۶ )
چکیده

چکیده 
تمدن نوین اسلامی به عنوان واپسین مرحله از مراحل پنج‎گانه در فرایند تحقق اهداف نهضت امام خمینی; مطرح شده است. پرسش اصلی این مقاله آن است که برای رسیدن به این هدف، علوم انسانی اسلامی چه نقش و جایگاهی دارد؟ برای پاسخ به این پرسش با توجه به تعریف تمدن نوین اسلامی از نگاه مقام معظم رهبری، نسبت و نقش علوم انسانی با بخش‌های مختلف تمدن نوین اسلامی و فرایند تحقق آن تبیین شده است. ازآنجاکه رهبری، تمدن را بستر پیشرفت همه‎جانبه انسان می‌دانند و پایه و بخش اصلی تمدن را تعالی معنوی و سبک زندگی اسلامی، و بخش ابزاری تمدن را رشد مادی انسان یعنی علم، اختراع، صنعت، سیاست، اقتصاد، اقتدار سیاسی و نظامی می‌دانند، می‌توان گفت که علوم انسانی در سه محور در تمدن‌سازی نوین اسلامی تأثیرگذار خواهد بود: ۱. بخش اصلی و نرم‌افزاری تمدن یعنی سبک زندگی، ۲. بخش ابزاری و سخت‌افزاری تمدن یعنی علم، صنعت، اقتصاد و...، ۳. پیشرفت همه‎جانبه مادی و معنوی. با توجه به اینکه وصف این تمدن و امتیاز آن از تمدن غربی،‌ اسلامی بودن آن است، طبیعتاً علوم انسانی، الگوی پیشرفت و سبک زندگی باید اسلامی باشند.

سید هادی موسوی،
دوره ۴، شماره ۳ - ( ۹-۱۳۹۷ )
چکیده

چکیده
این مقاله، کنکاشی درباره معنا، مفهوم و ماهیت تحول من حیث هی هی در علوم انسانی به مثابه نرم‌افزار تمدن نوین اسلامی از منظر آیت‎الله خامنه‌ای است. آنچه با کاربست روش توصیفی تحلیلی از بیانات آیت‎الله خامنه‌ای استنباط می‌شود، این است که تولید علوم انسانی، به علت شأن و کارویژه فکری و جهت‌دهندگی آن، که در ویژگی نرم‌افزار بودن این علوم مندرج است، واجد نقشی بی بدیل در شکل‎گیری تمدن نوین اسلامی است. از دیدگاه ایشان، مفهوم تحول در علوم انسانی دارای دو جزء ذاتی و قوام‌بخش می‌باشد که حقیقت و مفهوم این تحول را معنا و تبیین می‌کند. نخستین جزء ذاتی مفهوم تحول در علوم انسانی، رویکرد سلبی به علوم انسانی موجود است. روح این وجه سلبی تحول که روی‌گردانی همه‌جانبه و فراروی از علوم انسانی غربی به علت بحران ذاتی آن‌هاست، مستلزم انقلاب و واژگونی این علوم در حیطه‌های گوناگون مبانی، اصول، روش، جهت‎گیری و غایات و نیز تنزل آنها از مقام «محور تشخیص و معرفت نهایی انسان» بودن است. دومین و واپسین جزء ذاتی ماهیت تحول در علوم انسانی، رویکرد ایجابی به تولید حقیقی علوم انسانی اسلامی است. حقیقت این وجه ایجابی تحول، اقبال تام و همه‌جانبه به تفکر و اندیشه اسلامی است که به شیوه‌ای محققانه بر متون و منابع الهی و فرهنگ عریق اسلامی تکیه می‌زند و با اتکا به چنین ظرفیت‌های عظیم و غنی و عمیق اسلامی‌ای، در مسیر پیوسته، دشوار و حیاتی تولید تأسیسی، اصالی و مبدعانه علوم انسانی اسلامی گام برمی‌دارد.

ایمان کاظمی مقدم،
دوره ۵، شماره ۱ - ( ۳-۱۳۹۸ )
چکیده

«نظریه شبکه مسائل» یکی از سه ضلع مثلث تحول در علوم انسانی از منظر روش‌شناسی است. این نظریه، در کنار نظریه فحص جامع و نظریه اجتهاد سیستمی، اضلاع تحول (مدل تحول) در علوم انسانی از منظر روش‌شناسی را تشکیل می‌دهد. این مدل،‌ بیانگر چگونگی تحول در علوم انسانی برای حرکت از علوم انسانی سکولار به سمت علوم انسانی اسلامی از منظر روش‌شناسی است. هدف از نظریه شبکه مسائل،‌ برداشتن گام اول از مدل تحول در علوم انسانی و زمینه‌سازی برای تولید علم دینی در موضوعات و مسائل علوم به‌ویژه علوم انسانی است. این نظریه، به این پرسش پاسخ می‌دهد که چگونه می‌توان یک موضوع را تجزیه مفهومی کرد و شبکه گسترده‌ای از متغیرها و مسائل مرتبط با آن موضوع را به ‌دست آورد. اهمیت و کاربرد این نظریه به‎صورت ویژه در حوزه علوم انسانی، تولید شبکه مسائل علوم انسانی در شاخه‌ها و رشته‌های مختلف علوم انسانی است. این نظریه، در پارادایم شبکه‌ای، با راهبرد تحلیل مفهومی، با رویکرد فلسفی و با ابزارهای چهارده‎گانه تحلیلی، به توصیف، تبیین و توجیه قدم به قدم مراحل تولید شبکه متغیرها و مسائل در موضوعات مختلف می‌پردازد.

حمید ابدی مرزونی، علیرضا پیروزمند،
دوره ۵، شماره ۴ - ( ۱۲-۱۳۹۸ )
چکیده

در این پژوهش ماجرای تاریخی تحول علوم انسانی پس از انقلاب اسلامی روایت شده و مواجهۀ منتقدانه و تحول‌خواهانه با علوم انسانی مدرن، در قالب سه دورۀ تاریخی بررسی شده است. از اعلام «انقلاب فرهنگی» تا اعلام «نهضت نرم‌افزاری» (۱۳۷۹-۱۳۵۹) دورۀ نخست درنظر گرفته شده است که با ظهور و نشاط ایده‌های تحول‌خواهانۀ دینی در سال‌های آغازین انقلاب شروع شد، ولی بنا به دلایلی، درنهایت، به سیطرۀ نگرش‌های پوزیتیویستی بر دانشگاه‌ها ختم شد. در دورۀ دوم (۱۳۸۸-۱۳۷۹)، به تأثیرات و بازتاب‌های طرح گفتمان نهضت نرم‌افزاری ازسوی رهبر معظم انقلاب بر فضای علمی دانشگاه‌های کشور و نضج‌یافتن مجدد جریان تحول علوم انسانی در کشور اشاره شده است. در بررسی این دوره، هم به تلاش‌های سلبی در «نقد فلسفه و معرفت‌شناسی علوم انسانی غربی» و هم به تلاش‌های ایجابی برای تبیین «مبانی و مبادی علوم انسانی اسلامی» پرداخته شده است. در بررسی دورۀ سوم (۱۳۹۸-۱۳۸۸)، با اشاره به ریشه‌های تئوریک و فکری فتنۀ ۸۸، توضیح داده شده است که چگونه این واقعۀ سیاسی موجب شد «علوم انسانی غربی» به‌مثابه یک «چالش استراتژیک» در ادارۀ کشور موضوعیت یابد و وجه انضمامی، عملی و تجویزی علوم انسانی به‌صورت برجسته‌تری موردتوجه واقع شود. پس از طرح و بررسی تجربۀ نهادسازی و سندنگاری مدیریت علم جمهوری اسلامی در دورۀ سوم، به دلالت‌های برآمده از تجربۀ تاریخی این ادوار سه‌گانه پرداخته شده است. در نتیجه‌گیری از این دلالت‌ها، بر ضرورت تأسیس حوزۀ مطالعاتی میان‌رشته‌ای و دانش جدیدی که متکفل مطالعه‌ و پژوهش در زمینۀ «مدیریت تحول علوم انسانی» باشد، تأکید شده و به برخی از مأموریت‌ها و الزام‌های تأسیس این دانش جدید اشاره شده است.

علی اصغر سعدآبادی، زهره رحیمی راد، حسین عظیم زاده،
دوره ۶، شماره ۲ - ( ۶-۱۳۹۹ )
چکیده

به‌راحتی می‌توان ادعا کرد که علوم انسانی غربی، با یافته‌ها و اظهاراتش، دست‌کم در موارد فراوانی با دین و ارزش‌های دینی و فرهنگی ما در تضاد و تقابل است؛ زیرا علوم انسانی موجود براساس مبانی و تفکرات اومانیستی، پلورالیسم، سکولاریسم و نسبی‌گراییِ ناشی از جهان‌بینی غربی و در راستای تأمین نیازهای انسان غربی طراحی، تولید و تدوین شده است. ازاین‌رو، ضرورت اسلامی‌سازی این علوم و کاربردی‌کردن آنها بیش‌از‌پیش بر همگان محرز میشود. این موضوع از همان سال‌های ابتداییِ انقلاب اسلامی به‌عنوان مسئله‌ای اساسی موردتوجه بوده است و علاوه‌بر‌آن، توجه به علوم انسانی، همواره از مطالبات جدی امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری بوده است.
ازآنجاکه علوم انسانیِ اسلامی، به‌عنوان روح همۀ علوم، می‌تواند به علوم دیگر جهت دهد و آنها را علاوه بر شئون مادی، در جنبه‌های معنوی انسانی نیز اثربخش سازد، در این پژوهش کوشیده‌ایم به این موضوعات بپردازیم: تبیین لزوم آینده‌پژوهی علوم انسانیِ اسلامی در دانشگاه‌های ایران؛ نقش آینده‌پژوهی در دستیابی به اهداف دانشگاه‌ها در حوزۀ علوم انسانیِ اسلامی؛ فرایند آینده‌نگاری راهبردی علوم انسانیِ اسلامی براساس نظر جوزف وروس.

قاسم ترخان،
دوره ۷، شماره ۳ - ( ۹-۱۴۰۰ )
چکیده

ادیان توحیدی بر پایۀ دعوت به حقایق غیبی شکل گرفته‌اند. نوشتار حاضر با استفاده از روش کتابخانه‌ای در گردآوری اطلاعات، و روش توصیفی تحلیلی در استنتاج دیدگاه، ضمن گزارشی از دو رویکرد طبیعت‌گرایی روشی و ضد آن، به هستی‌شناسی جهان غیب و چگونگی ارتباط این جهان با شهادت پرداخته است و براساس این مبنا، تلاش کرده است دو رویکرد یادشده را مورد نقد قرار دهد و درنهایت، به اقتضائات ایجابی اصل باورمندی به جهان غیب در مؤلفۀ‌ روش علوم انسانی بپردازد.
از جهت سلبی، نقص معرفتی مهم‌ترین چالش طبیعت‌گرایی روش‌شناختی و ابتلای به نسبیت از چالش‌های رویکرد ضد آن دانسته شد. از جهت ایجابی و با نگاه پیشینی، بررسی شد که با جایگزینی این مبنای قرآنی چه تغییراتی در مؤلفۀ‌ یادشده پدید می‌آید؟ براساس این مبنا، در علوم انسانی اسلامی، ضمن نفی انحصار در به‌کارگیری از روش‌ تجربی و روش تبیینی، روش ترکیبی خاصی پیشنهاد شده است.

سید محمدتقی موحدابطحی،
دوره ۸، شماره ۱ - ( ۳-۱۴۰۱ )
چکیده

 
در سال‌های اخیر اصطلاحاتی از قبیل «پارادایم اجتهادی دانش دینی» یا «پارادایم اسلامی علوم انسانی» کاربرد فراوانی داشته است. این امر نشان می‌دهد عده‌ای از فعالان عرصۀ علم دینی و به‌ویژه علوم انسانی اسلامی تلاش می‌کنند تا در چارچوب علم‌شناسی پارادایمی کوهن، یا نسخه‌های جدیدتر آن، ایدۀ علوم انسانی اسلامی را پیش ببرند. در این مقاله پس از اشاره به تاریخچۀ استفاده از اصطلاح پارادایم، معنای پارادایم در علم‌شناسی کوهن و اندیشمندان پس از وی و همچنین استفاده از این اصطلاح در عرصۀ  علوم انسانی و علوم انسانی اسلامی به پرسش‌هایی از ان دست پاسخ داده شده است: کسانی که اصطلاح پارادایم را در حوزۀ  علوم انسانی به کار گرفتند، چه تغییراتی در معنای مدنظر کوهن از اصطلاح پارادایم اعمال کردند و کاربست علم‌شناسی پارادایمی در علوم انسانی با چه نقدهایی روبه‌روست. همچنین تلقی آن‌ها از این اصطلاح چیست و چه نقدهایی به کاریست این اصطلاح در عرصه علوم انسانی اسلامی وارد است. از سوی دیگر لوازم و دلالت‌های کاربست اصطلاح پارادایم در بحث علوم انسانی اسلامی و این مقوله که آیا فعالان عرصۀ علوم انسانی اسلامی به این لوازم و دلالت‌ها توجه و التزام دارند نیز بررسی و تحلیل شده است. درمجموع به نظر می­رسد استفاده از اصطلاح پارادایم در بحث علوم انسانی اسلامی، رکن اصلی معنای کوهنی از پارادایم که ناظر به وجه اجتماعی و ساختاری آن است را نادیده گرفته است و همین امر موجب گردیده به نقش عوامل اجتماعی در دست­یابی به علوم انسانی اسلامی کم توجهی شود.
 

مهدی خطیبی،
دوره ۸، شماره ۴ - ( ۱۱-۱۴۰۱ )
چکیده

یکی از مسائل بنیادی شکل‌گیری علوم انسانی اسلامی حل مسائل روش‌شناختی آن است. تحقیق حاضر با هدف کمک به حرکت علمی شکل‌گرفته در راستای اسلامی‌سازی علوم انسانی به‌دنبال امکان‌سنجی، روش و شرایط استنباط گزاره‌های توصیفی و هنجاری علوم انسانی از احکام تشریعی است. نتایج تحقیق که به روش تحلیلی-توصیفی انجام‌ شده است، نشان می‌دهد امکان استنباط گزاره‌های توصیفی و هنجاری علوم انسانی از احکام تشریعی وجود دارد و اگر پژوهشگر به اجتهاد مصطلح حوزوی مسلط بوده و در یکی از رشته‌های علوم انسانی تخصص داشته باشد، می‌تواند با حفظ اصول و مبانی روش فقه جواهری گزاره‌های توصیفی و هنجاری علوم انسانی را از احکام تشریعی استنباط کند. اساس این استنباط مبتنی بر حدس است و با تجمیع قرائن و ترک مظنون درجۀ اطمینان به مفاد حدس ارتقا می‌یابد. در پایان نیز چند نمونه از گزاره‌های استنباط‌شده با روش مزبور ارائه شده است.

مهدی کمانی نجف آبادی،
دوره ۹، شماره ۱ - ( ۳-۱۴۰۲ )
چکیده

نظریه‌پردازی براساس متون دینی (قرآن و حدیث)، بعد از توسعه و تعمیق مباحث امکان و همچنین ضرورت و مبانی تولید دانش دینی، بهشکلی جدی مدنظر قرار گرفت؛ بنابراین در سال‌های اخیر آثار متعددی منتشر شده‌اند که بهدنبال استخدام، محک و ابداع فرایندهایی برای استنباط نظریه‌های علمی از متون دینی هستند. شناخت این تلاش‌ها کمک شایانی به همۀ دغدغه‌مندان عرصۀ نظریه‌پردازی اسلامی می‌‌کند تا ضمن بهره‌گیری از داده‌ها و روش‌های تولیدشده، از آنها برای تکامل این مسیر استفاده کنند، اما با این همه، این آثار را افراد متعدد، در رشته‌های مختلف علوم انسانی، در مراکز علمی متعدد و در نشریات علمی گوناگون تألیف کرده‌اند؛ از این‌رو آگاهی از مجموعۀ داده‌های این قلمرو نیازمند مطالعه‌ای به روش «مرور روایتی» است تا بستر شناخت بهتر و معرفی میزان راه پیموده شده و مقایسۀ روش‌های ابداعی یا استخدامی فراهم شود؛ بنابراین مقالۀ حاضر به شناخت و معرفی روش‌هایی پرداخته است که منتج به نظریه‌پردازی علمی از متون دینی می‌شوند یا دست‌کم ارائهدهندگان، به غرض نظریه‌پردازی از متون دینی طراحی و عرضه ‌کرده‌اند. همچنین نشان می‌دهد در مقالات و کتاب‌هایی که به زبان فارسی در بازۀ ۱۳۸۰ تا ابتدای ۱۴۰۰ شمسی در ایران منتشر شده‌اند، پانزده روش برای نظریه‌پردازی از متون دینی، استخدام یا ابداع شده‌اند. در این میان، نیمی از نظریه‌پردازی‌ها با دو روش تحلیل محتوای کیفی و نظریۀ داده‌بنیاد انجام شده‌اند.

علیرضا پیروزمند، حمید ابدی مرزونی،
دوره ۹، شماره ۱ - ( ۳-۱۴۰۲ )
چکیده

در این مقاله، پس از تبیین ضرورتِ پشتیبانیِ علمی از مدیریت تحوّل علوم انسانی، به امکانات رشته مدیریت دانش در این زمینه پرداخته شد. در این راستا، بر اساس خوانشِ «وصفی» ـ موصوف و صفت ـ و خوانشِ «اضافی» ـ مضاف و مضاف الیه ـ از مدیریت دانش و مدیریت راهبردی دانش، چهار قرائت ارایه شد و بررسی شد که آیا این قرائت‌ها می‌توانند متضمّن تحوّل پارادایمی دانش باشد. در نتیجه این بررسی مشخص شد که تنها خوانش اضافی از مدیریت راهبردی دانش یعنی «مدیریت راهبردی بر دانش»، حاویِ معنایی معادلِ «مدیریت تحوّل دانش» است و می‌تواند سازگار با نیاز جامعه اسلامی و تحوّل علوم انسانی باشد. سپس، ضمن اشاره به روند تحوّلات جهانی رشته مدیریت دانش، بر ضرورت دوچندان بازسازی و تحوّل ماموریت رشته مدیریت دانش به سوی مدیریت راهبردی دانش، پرداخته شد. در بخش چگونگی،سه محور اصلی جهت تحوّل ماموریت مدیریت دانش به سوی مدیریت راهبردی دانش ارایه شد و در نهایت پیشنهادات راهبردی جهت پشتیبانیِ علمی رشته مدیریت راهبردی دانش از مدیریت تحوّل علوم انسانی مطرح گردید.

دکتر وحید مقدم،
دوره ۹، شماره ۳ - ( ۹-۱۴۰۲ )
چکیده

یکی از رویکردهای مغفول در اسلامی‌سازی علوم انسانی که می‌تواند به اتحاد علوم انسانی اسلامی نیز منجر شود، توجه به تاریخ تحولات نظم‌های اجتماعی و تلاش برای تبیین آنها است. در این تحول هم انسان اجتماعی ذومراتب  و هم قواعد ناظر به تعاملات انسانی یعنی نهادها متحول می‌شوند. فهم چیستی انسان و چگونگی تغییر وی در علوم انسانی انتزاعی (مانند فلسفه) و انضمامی (مانند مردم‌شناسی) و فهم چگونگی تعامل انسان‌ها با یکدیگر در علوم اجتماعی و با رویکردهای مختلفی مانند نهادگرایی بررسی می‌شود. مقاله حاضر با گرفتن الگو از آثار داگلاس نورث، نوبلیست برجستۀ اقتصاد نهادی، که در طول زندگی خود کم‌و‌بیش چنین مسیری را پیموده، برای توضیح تحولات اجتماعی به‌صورت عام و تحولات اقتصادی به‌صورت خاص، نیاز به ارائه یک چهارچوب مفهومی را توضیح می دهد که در آن، نظم اجتماعی به دو مؤلفه درهم‌تنیده انسان انتزاعی-انضمامی در مراتب مختلف آن، و ساختار نهادی چندلایه (با لایه‌های نهادی فراتأسیسی، تأسیسی، میانی و خرد) تفکیک شده و استدلال می‌شود باید برای هرکدام از این سه مؤلفه یعنی انسان، ساختار نهادی و نظم اجتماعی (انسان در ساختار نهادی) و نیز تحول آنها دست به نظریه‌پردازی زد. درنهایت مطالعات موردی، به کاربردی کردن این چهارچوب نظری و تعدیل و اصلاح آن کمک می‌کند. امید می‌رود مطالعات لازم برای ساخت چنین چهارچوبی بتواند زمینه را برای توسعه اسلامی عمده در علوم مختلف انسانی و اجتماعی فراهم کند.


صفحه ۱ از ۱     

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به تحقیقات بنیادین علوم انسانی می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق