این پژوهش، پارادایمهای توسعه را بهمثابه «فناوریهای اجتماعی» تحلیل کرده و استدلال میکند که کارآمدی بلندمدت آنها در گرو انسجام در یک زنجیره تحلیلی متشکل از «مبانی معرفتی»، «دانش تولیدی»، «تجویزهای نهادی» و «پیامدهای عملکردی» است. این مقاله با بهکارگیری روش تحلیلی-تطبیقی، به واکاوی ریشههای گسست در این زنجیره در پارادایم توسعه غربی و مقایسه آن با ظرفیتهای بدیل در الگوی پیشرفت اسلامی میپردازد. یافتهها نشان میدهد که آسیبپذیریهای ساختاری پارادایم غربی را میتوان ریشهیابیشده در چهارچوب معرفتی حاکم بر آن (بهویژه اومانیسم سکولار و فردگرایی) دانست. نوآوری این تحقیق، ارائه یک مدل تبیینی است که نشان میدهد چگونه یک چهارچوب معرفتی خاص، زمینههای بروز بحرانهای سیستماتیک را فراهم میآورد و در نقطه مقابل، چگونه الگوی پیشرفت اسلامی از طریق یک فرآیند استنباط منطقی از مبانی توحیدی، ظرفیت طراحی نهادهایی با مقاومت ساختاری ذاتی را داراست. این پژوهش با ترسیم یک افق تمدنی بدیل، بر ضرورت عبور از اصلاحات سطحی و حرکت بهسوی بازاندیشی بنیادین در مبانی حکمرانی برای تحقق پیشرفت عادلانه و پایدار تأکید میورزد.
نوع مطالعه:
پژوهشي |
موضوع مقاله:
تخصصي انتشار الکترونیک: 1403/3/10